شهاب ثاقب

گالری

به دریاش افکند با دست بسته         بدو گفت زنهار تا تر نگردی

دوستان همیشه ما را از وارد شدن به وادی استدلالات علمی در اثبات حقانیت قران بر حذر می دارند- حال آنکه تمام منکران سخن الهی بودن قران، تناقض قران با علم روز را از دلایل عمده عدم کلام الله بودن قران ذکر میکنند. آخر چگونه ما، حتی با بضاعت ناچیزمان وارد این وادی نشویم؟ حال آنکه آنان ما و نسل ما را در این دریای بیکران شبهات می اندازند. ایمان یکی از دست نرود ایمان خیلی ها از دست میرود- پس چاره ای نیست جز گشودن دست و یافتن ساحل نجات.

گوینده قران همان گوینده عالم کون و مکان است، اگر بپذیریم که در وحدانیت او قول و فعل یکیست. در کلمات او اصلا عالم تشریع و تکوین جدا شدنی نیست و برای امر در قران شواهد بسیار زیاد است. و همانطور که رمز و راز تمام کلمات او در عالم کون و مکان هنوز کشف نگردیده است، این یک فرض منطقی خواهد بود که بپذیریم قران نیز هنوز بسیار نکته برای کشف دارد. همانگونه که روایات سنتی نیز به بطون مختلف و لایه های کشف نشده قران اشاره کرده اند و مفسران سنتی به هیچ وجه ادعای بسط و تشریح تمام حقایق قرآنی را نکرده اند.

می پرسند مگر قران برای هدایت نیامده؟ چگونه از روز اول پاره ای کلمات و معانی بعضی از آیاتش قابل فهم نبود. می پرسم مگر این امر جلوی این را گرفت که ارواح بسیاری با تمسک به آن مراتب رشد و کمال را بپیمایند؟ مگر همین انسان با جهل ممتدش با طبیعت مجهول کنار نمی آید؟ به هر حال در هر دو مورد هر کس بنا به ظرف وجودی خودش بهره میبرد. و کلام خدا ظرفیت اقناع ارواح رشد یافته تر و هوشمند تر را حفظ میکند- مگر نه اینکه بسیاری از مطالبی که ما امروزه از طبیعت و قران میفهمیم بشر هزار سال قبل اطلاعی از وجودشان نداشت؟ حتی در روایات است که آیات اول حدید و آخر حشر برای اندیشمندانی در آخر الزمان آمده است.

دوستی تعریف میکرد: اولین بار که شروع کردم به خواندن قران 16 سال داشتم- یک دانش آموز قوی در ریاضی و فیزیک و بزرگ شده در یک خانواده سکولار- بطوری که در تمام خانواده بزرگ پدری و مادری به اندازه انگشتان یک دست نماز خوان نداشت، آنهم تقریبا پدربزرگ مادربزرگهای زنده- و حتی یک زن محجب میانشان نبود. او می گفت خوشبختانه بدون هیچ پیشداوری ناشی از آموزه های دینی شروع به خواندن قران کردم- تنها چیزی که در مغزم بود: زیبائی دو جمله ای نیوتن و هندسه اقلیدسی و نا اقلیدسی، جبر دکارتی و بول و از این دست بود.

از آنطرف خدای ساخته خودم را در میان صفحات فیزیک و شیمی و نجوم یافته بودم- وقتی در شیمی می خواندم، ماده تمایل دارد به حداکثر بی نظمی و حداقل انرژی برسد و وضعیت او تعادل بین این دو کشش متضاد است، خدا را سر منشا تمایلات ماده میدیدم- فکر میکردم این «میل» بر آمده از شعوری قادر است  که آنرا در طبیعت نه تنها تعبیه کرده بلکه هر آن نگهدارش است- وقتی به عدد پی و آواگادرو نگاه میکردم، خدای خود را در پس این ثوابت میدیدم- وقتی از اصل عدم قطعیت هایزنبرگ می شنیدم خدایم نه تنها رمز آلود بلکه مخفی کار می شد، «ان اتیه اکاد اخفیها لتجزا کل نفسا بما تسعی» – خلاصه آنکه خدای برساخته علما را اصلا نمی شناختم.

وقتی میخواندم شمس و قمر هر کدام در فلکی در حال حرکت هستند- فکر میکردم که خوب راست میگوید، حتی خورشید هم در یک مدار و بدور مرکز کهکشان در حال گردش است. وقتی می خواندم خداوند جهان را از دخان آفریده می گفتم خوب راست میگوید دیگر، دخان همان ابرهای الکترونی اولیه است که اینها دود ترجمه کردند. وقتی میخواندم  همه چیز با آب زنده شد، فکر میکردم خوب راست می گوید شروع حیات و تک سلولی های اولیه در آب بوده است.

خلاصه اینکه بطور طبیعی و بدون دخالت مفسرین بخوبی با قران ارتباط برقرار کرده بودم-

اینروزها میبینم بر عکس این دوست دبیرستانی ما، علما و محققین هر چه با سوادتر میشوند بنظر قدرت درک و گرفتن ارتباطشان با قران کمتر میشود- بطور مثال هم در استدلالات آقای گنجی و هم آقای نراقی از مواردی که توجیه ناپذیر است و با علم امروز نمی خواند آیات زیبای سوره صافات است:

 إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ ﴿۶﴾وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ ﴿۷﴾لَا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَيُقْذَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٍ ﴿۸﴾دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ ﴿۹﴾إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ ﴿۱۰﴾

وقتی معنای آیه را در تفاسیر سنتی میخوانید شما را به جهان اسطوره و تمثیل میبرد ولی با یک نگاه به طبیعت که قران دائم به آن ارجاع میدهد مشابهت روایت این آیات را با آیه ای دیگر در کتاب خلقت – حتی از ورای ترجمه کج و کوله آن می شود حس کرد.

آیه در حال صحبت در مورد آسمان دنیا است که به ستارگان مزین شده است و اینکه چگونه خدا او را از شر شیاطین افسار گسیخته حفظ کرده است- این شیاطین افسار گسیخته که دنیای ما را دائم تهدید میکنند و از گوشه کنار کهکشان خیال ورود به جو را دارند چیزی نیستند جز سنگهای سرگردان آسمانی که جو زمین جلو آنها را میگیرد- امروزه ما میدانیم که اکثر آنان در برخورد با جو از بین میروند و اگر هر کدامشان بتوانند وارد جو شده به طرف زمین بیایند در اثر اصطکاک و برخورد با جو آتش گرفته به صورت شهاب ثاقب بطرف زمین می آیند. حالا اگر آیه ناظر به حقایق بیشتری باشد فعلا بنده نمی دانم ولی هیچ دلیل نمی شود کسی دیگر در زمان و مکانی دیگر هم نداند- علم در حال پیشرفت است.

چند سال پیش یک محقق آلمانی به نام کریستوفر لوکزامبورک ، یک پرفسور در زبانهای باستانی سامی (مانند: عربی، هیبرو، آرامی و سریانی) سعی کرد نشان دهد بعضی جملات قران که به عربی معنا نمیدهد اگر با توجه به زبانهای هم ریشه عربی مثل آرامی و سریانی خوانده شود معنای متفاوت و یا واضح تری میدهد- البته این محقق که از ترس مسلمین با نام مستعار کار میکند و شاید اصلا آلمانی هم نباشد – بهمراه چندین دانشمند غربی دیگر، بیشتر آلمانی که آنها در الاهیات ید طولا دارند- بمنظور کمک به فهم قران اینکار را نمی کنند- آنها سعی دارند با استفاده از تحقیقاتشان قران را به سخنان یک مبلغ و پیامبر دروغین تقلیل دهند و یا حد اقل در عدم وثاقت با کتب مقدس یهود و نصاری هم پایه کنند.

مسئله اینجاست که ما همینقدر تحقیق را در مورد قران از جانب روشنفکران دینی مسلمان نداریم کسی وقتش را با این حرفها تلف نمیکند!! به آسانی با یک کلام خدا و کلام محمد و یک بحث هرمنوتیک که اصلا ظهور کرد این آخرین آبروی کتابهای مقدس یهود و نصاری را که موارد خلاف در آن انکار ناپذیر شده بود از سوی کشیشهای با سوادی مثل شلایرماخر بخرد- تیشه به ریشه قران میزنند-

از معجز قران چه دیدی شاید روزی اشخاصی مثل لوکزانبورگ در مسیر تلاش برای کوبیدن قران به لطف الهی «سبب خیر» شوند و ریشه این کلمات و معنای واقعی اینگونه آیات کشف شود. آمین رب العالمین

آیا نظر خاصی دارید؟